سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در پى جنازه‏اى مى‏رفت ، شنید مردى مى‏خندد فرمود : ] گویا مرگ را در دنیا بر جز ما نوشته‏اند ، و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته‏اند ، و گویى آنچه از مردگان مى‏بینیم مسافرانند که به زودى نزد ما باز مى‏آیند ، و آنان را در گورهاشان جاى مى‏دهیم و میراثشان را مى‏خوریم ، پندارى ما از پس آنان جاودان به سر مى‏بریم . سپس پند هر پند و پند دهنده را فراموش مى‏کنیم و نشانه قهر بلا و آفت مى‏شویم . [نهج البلاغه]
کسی راز مرا داند که از این رو به آن رویم بگرداند.
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
بی تو ... هرگز

حمیده ت :: سه شنبه 85/12/22 ساعت 5:31 عصر

 

دیگر به خلوت لحظه‌هایم عاشقانه قدم نمی‌گذاری،


دیگر آمدنت در خیالم آنقدر گنگ است که نمی‌بینمت.


سنگینی نگاهت را مدتهاست که حس نکرده ام .


من مبهوت مانده ام که چگونه این همه زمان را صبوررانه گذرنده ای؟!


من نگاه ملتمسم را در این واژه ها  پر کرده ام که شاید ....


دیگر زبانم از گفتن جملات هراسیده است.

 

 و دستهایم بیش از هر زمان دیگر نام تو را قلم می زنند .

 

و در این سایه سار خیال با زیباترین رنگها چشمهایت را به تصویر می کشم

 

نگاهت را جادویی می کنم که شاید با دیدن تصویر چشمهایت جادو شوی .

 

تا به حال نوشته بودم ؟

 

به گمانم نه !

 

پس اینبار برایت می نویسم که :

 

دست نوشته هایت سر خوشی را به قلبم هدیه می کنند .


می‌خواهمت هنوز ؟؟؟

 

گاه چنان آشفته و گنگ می شوم که تردید در باورهایم ریشه می دواند اما باز هم در آخرین

 

 لحظه تکرار می کنم که حتی اگر چشمانت بیگانه بنگرند.


می‌خوانمت هنوز ، حتی اگر دستانت مرا جستجو نکنند.


هیچ بارانی قادر نخواهد بود تو را از کوچه اندیشه‌هایم بشوید.

 

و اینها برای یک عمر سرخوش بودن و شیدایی کردن کافی است.

 

به گمانم در ورای این کلمات می خواستم بگویم که : 

 

دلتنگت شده ام به همین سادگی .

 

 

 

خوب رویان جهان  رحم ندارد دلشان

 

باید از جان گذرد هر که  شود عاشقشان

 

 

روز اول که سرشتند گِل پیکرشان

 

سنگی اندر گِلشان بود وهمان شد دلشان

 

 

خوب رویان به خدا که بی وفایی نکنید

 

با عاشق خسته دل جدایی نکنید

 

 

یا اینکه از اول آشنایی نکنید

 

یا تا آخر عشق بی وفایی نکنید

 


نوشته های دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

" اگرنبودند، اگرنمی گفتند! "
[عناوین آرشیوشده]

About Us!
کسی راز مرا داند که از این رو به آن رویم بگرداند.
حمیده ت
دانشجوی رشته کامپیوتر متولد سال 1366 نقاشی در زمینه طراحی چهره و کار گریم کودکان... از نظرات ارزشمندتون منو بهره مند کنین..! شوخ ، سرسخت و جدی ام تا به هدفم نرسم دست از کارم نمی کشم مگر اینکه رسیدن به اون هدف واقعا در توانم نباشه اون موقع دیگه باهاش کنار می یام . اگر به زمین بخورم توی چشم بر هم زدنی می تونم روی پای خودم بایستم و دوباره از نو شروع کنم... پس فکر ضربه زدن به منو از کلت بیرون کن... هر چند در این حدا نیستی دوست گلم... تازه من اینقدر دختر گلیم که کسی نمی خواد به من ضربه بزنه اصلا... در صورت تمایل به نوشته های پیشین یه سری هم بزن...
Link to Us!

کسی راز مرا داند که از این رو به آن رویم بگرداند.

Hit
مجوع بازدیدها: 6945 بازدید

امروز: 4 بازدید

دیروز: 0 بازدید

Archive


زمستان 1385

Submit mail